رادوینرادوین، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

پسر متفکر ما

قرار دوستانه

هفته گذشته با شیما جون و گیلدا جون و آنیل جون(از عسلویه اومده بودن) قرار گذاشتیم خانه کودک تو جزیره بازی. از آشنایی با آنیل جون خیلی خوشحال شدم. و البته شیما جون و گیلدا جون رو هم از قبل می شناختم چون پارسال با هم رفتیم بیرون و خیلی دوستای گلی هستند. پسرم اینجا در کنار مرسانا جیگر هست و کنارش آوینا نازنین و جلویی دخمل خوش زبونمون آوا گلی. ************* ******** ************ ********* آوا : رادوین ،آبمیوه ات رو زود بخور دیگه...ببین منم زود خوردم!!! ******** ******** چقدر زمان زود می گذره...همین دیروز بود نتیجه آز مثبت بارداری رو گرفتم و امروز شما و دوستات کاملا مستقل آبمیوه می خورید...نوش جونتو...
26 خرداد 1392

پل کله!!!

5 شنبه گذشته با دایی احسان تصمیم گرفتیم قبل رفتن به شهرکرد(مهمونی قرض الحسنه ماهانه) بریم از طبیعت توی مسیر لذت ببریم و کمی کنار رودخانه باشیم. به (پل کله!!!) که رسیدیم رفتیم یه جای بکر رو پیدا کردیم و حسابی خوش گذروندیم. با دایی احسان زندایی رزا و آبتین جیگر کلی خوش گذروندیم .شما هم مثل اکثر بچه ها عشق آب هستی. مامان هم کمی از وسواس نسبت به تمییزی شما کم کرد و گذاشت شما تا دلت می خواست آب بازی کنی   ********** این هم برادر زاده عزیزم آبتین که خیلی پسر خوبیه و عمش عاشقشه   ********* ******* جای بابا جمشید و مامان محبوبه خیلیییییییییییییییییییییییی خالی بود... کاش بابا جمشید می دونست که آرز...
23 خرداد 1392

وقتی خوابیدی....

شما در اولین روزهای زندگیت زیر دستگاه تعدیل کننده زردی خوابیدی...روزهای سختی بود که این روزها اکثر مادرها این دوره رو سپری می کنن...                      ** ******* یک ماهگی *********   بقیه رو در ادامه مطلب می نویسم ===>   دو ماهگی   ******** 3 ماهگی   ******** 4 ماهگی   ********* 5 ماهگی ******* 6 ماهگی   ******* 7 ماهگی   ******* 8 ماهگی ********* 9 ماهگی   ...
19 خرداد 1392

عروسک انگشتی

عزیزم پسرم مهربونم وقتی برات با عروسک انگشتی نمایش می دم خیلی دوست داری و همیشه ذوق می کنی و زود عروسک رو از انگشت مامانی می کشی که خودت دستت کنی نمایش بدی ****** به مامان نشون می دی ********* و شروع می کنی با انگشت های کوچولوت نمایش دادن ...
19 خرداد 1392

آبشار پونه زار

بالاخره بعد از مدتهاااااا یعنی از قبل از بارداری یه تفریح عالی رفتیم. ساعت 9 صبح 10 خرداد با مامان محبوبه و خاله زری و دختر خاله شراره و شوهرشون و مانی نازنین راه افتادیم به سمت آبشاز پونه زار و ساعت 12:30 رسیدیم!!  مسیر بسیار زیبا بود و من عاشقانه از مناظر لذت می بردم.آخه عاشق طبیعت بکر هستم. این جا بین راه ایستادیم چایی خوردیم و عکس انداختیم عکس شما با خاله زری دلسوزترین خاله روی زمین. (گفتم شاید خاله جونی راضی نباشه صورتشونو محو کردم)      ************ این هم یک عدد مادر بازیگوش که کودک درونش بعد از مدتها بیدار شده بود!!      ************** زیبا... ...
12 خرداد 1392

چرا متفکر؟!

اینکه چرا اسم وبلاگتو گذاشتم پسر متفکر ما کاملا توی این عکس مشهوده!!                                اینجا شما داری از گوشی بابا حسام فیلم هاتو می بینی و غرق فیلم شدی و مثل همیشه اخم کردی!! پسرم شما همیشه اخم می کنی و این مسئله ای هست که من برای همه باید توضیح بدم چرا شما همیشه اخم می کنی؟؟ حتی بعضی ها که اول عکس هاتو می بینن بعد خودتو، می پرسن تو عکس ها که همیشه می خنده؟؟ و من در جواب : من همیشه عکس هایی رو می گذارم که خندیده توش!! البته شما پسر فوق العاده خوبی هستی و اذیت نمی کنی،...
8 خرداد 1392

می نویسم برای عزیزترینم

عزیز ترین شخص دنیای من سلام همه‌ی وجودم از تو می نویسم تا زیباترین لحظات زندگیم را با دیگران شریک باشم. از تو می نویسم تا قشنگ ترین لحظه‌های ناب زندگیم به جز در ذهنم در دنیای مجازی هم ثبت بشه و من با خواندن دوباره اونها لذت تمام اون لحظات رو بارها و بارها حس کنم. حس مادری زیباترین حس توی تمام دنیانست. خدایا به خاطر این موجود بی نهایت دوست داشتنیت هزاران هزار بار ممنونت هستم. و من همیشه آرزو می کنم : خدایا این حس زیبا رو به همه زنان دنیا بچشان.الهی آمین   ساعت 2:30 نیمه شب 28 اردیبهشت . ...
8 خرداد 1392
1